«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ» گفتیم: همگی از آن (باغ به زمین) فرود آیید، و آنگاه که هدایتی از طرف من برای شما آمد، پس هر که از هدایت من پیروی کند، نه برایشان بیمی است و نه غمگین خواهند شد.
و(لی) کسانیکه کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اهل دوزخ هستند، که همیشه در آن خواهند بود. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۳۸ و ۳۹:
گرچه اعتراف به خطا و توبۀ آدم، سبب شد که خداوند او را عفو نماید، ولی بعد از توبه بار دیگر به بهشت برنمیگردد؛ زیرا آثار وضعی لغزش، غیر از عفو الهی است.
فرمان هبوط در چند آیۀ قبل همراه نوعی قهر بود، ولی در این آیه چون بعد از توبۀ آدم است به صورت عادّی مطرح شده است.
همچنین امیدوار میکند که اگر از هدایت الهی پیروی کنند، حزن و اندوهی نخواهند داشت. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۳۸ و ۳۹:
۱. گاهی یک حرکت، دامنۀ تأثیرات خوب و بدش در همۀ عصرها و نسلها گسترده میشود. «اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً»
۲. با یک لغزش و خطا، نباید کسی را طرد کرد، زیرا انسان قابل ارشاد و هدایتپذیر است. «یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً»
۳. برای راهنمایی بشر، آمدن انبیاء قطعی است. «یَأْتِیَنَّکُمْ»
۴. هدایت واقعی تنها از طرف خداست. «مِنِّی هُدیً»
۵. امنیّت و آرامش واقعی، در سایۀ پیروی از دین و دستورات خداوند حاصل میشود. «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۰ - تفسیر نور:
«یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایم را که به شما ارزانی داشتم، بهخاطر بیاورید و به پیمانم (که بستهاید) وفا کنید، تا من (نیز) به پیمان شما وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۰:
اسرائیل، نام دیگر حضرت یعقوب است که از دو کلمۀ «اسر» و «ئیل» ترکیب یافته است. «اسر» بهمعنای بنده و «ئیل» بهمعنای خداوند است. بنابراین اسرائیل در لغت بهمعنای بندۀ خداست.
تاریخ بنیاسرائیل و اسارت آنان به دست فرعونیان و نجات آنها به دست حضرت موسی علیهالسّلام و بهانه گیری و ارتداد آنان، یک سرنوشت و تاریخ ویژهای برای این قوم به وجود آورده است. این تاریخ برای مسلمانان نیز آموزنده و پندآموز است که اگر به هوش نباشند، به گفتۀ روایات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
پیمانهای الهی، شامل احکام کتابهای آسمانی و پیمانهای فطری که خداوند از همه گرفته است، میشود. در قرآن به مسئلۀ امامت، عهد گفته شده است: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» «بقره، ۱۲۴» یعنی پیمان من «مقام امامت» به افراد ظالم نمیرسد.
پس وفایبهعهد یعنی وفای به امام و رهبر آسمانی و اطاعت از او.
ضمناً در روایات میخوانیم: نماز عهد الهی است. «وسائل، ج ۴، ص ۱۱۰» پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۰:
۱. یاد نعمتهای پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست، «اذْکُرُوا» «أَوْفُوا». بههنگام دعوت بهسوی خداوند، از الطاف او یاد کنید تا زمینۀ پذیرش پیدا شود. «اذْکُرُوا»
۲. یاد و ذکر نعمتها، واجب است. «اذْکُرُوا»
۳. نعمتهایی که به نیاکان داده شده، به منزلۀ نعمتی است که به خود انسان داده شود. با اینکه نعمتها به اجداد یهودِ زمان پیامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان میگوید فراموش نکنند. «اذْکُرُوا»
۴. وفا به پیمانهای الهی، واجب است. «بِعَهْدِی»
۵. بهرهگیری از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسیر تکالیف الهی است «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ». آری، اگر مطیع خدا بودیم، خداوند نیز دعاهای ما را مستجاب خواهد کرد. «أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»
۶. در انجام تکالیف الهی، از هیچ قدرتی نترسیم و ملاحظۀ کسی را نکنیم. تبلیغات سوء دشمن، ملامتها، تهدیدها و توطئهها مهم نیست، قهر خدا از همه مهمتر است. «وَ إِیَّایَ فَارْهَبُونِ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۱ - تفسیر نور:
«وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ فَاتَّقُونِ» و به آنچه (از قرآن) نازل کردم، ایمان بیاورید که تصدیق میکند آنچه را (از تورات) با شماست. و نخستین کافر به آن نباشید و آیات مرا بهبهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۱:
این آیه خطاب به دانشمندان یهود میفرماید: قرآن، هماهنگ با بشاراتی است که در تورات شماست. «مراد از هماهنگی قرآن با تورات تحریف نشده، هماهنگی کلّی و اجمالی است، نه هماهنگی در تمام احکام »
شما دانشمندان، زمانی مبلّغ و منتظر ظهور اسلام بودید، اکنون پیشگامان کفر نشوید تا به پیروی از شما، سایر یهود از اسلامآوردن سر باز زنند و آیات الهی را بهبهای ناچیزِ ریاست دنیا، نفروشید و از خدا بترسید. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۱:
۱. اعتقادات صحیح مردم را قبول کنیم، تا آنان نیز سخن ما را بپذیرند. «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»
۲. وجود تحریف در بخشی از تورات و انجیل، مانع قبول بخشهای دیگر نشود. «مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ»
۳. انحراف علما، سبب انحراف دیگران میشود. «وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ»
۴. رمز سکوت و کتمانهای نابهجای دانشمندان، وابستگیهای مادّی آنان است. «وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا»
۵. با توجّه به اینکه متاع دنیا قلیل است، رسیدن به تمام منافع دنیا، ارزش یک لحظه انحراف را ندارد. «ثَمَناً قَلِیلًا»
۶. بهجای نگرانیِ ازدستدادن مال و مقام، باید از قهر خدا ترسید. «إِیَّایَ فَاتَّقُونِ» تفسیر صفحه ۷ قرآن کریم - سوره بقره - آیه ۴۲ - تفسیر نور:
«وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» و حق را با باطل نپوشانید و حقیقت را با اینکه میدانید، کتمان نکنید. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۲:
کلمۀ «لَبْسٍ» بهمعنای پوشاندن و «لَبْسٍ» بهمعنای شکّ و تردید است.
امتیاز انسان، به شناخت اوست و کسانی که با ایجاد شک و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم می پوشانند و شناخت صحیح را از مردم می گیرند، در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفته اند و این بزرگترین ظلم است.
حضرت علی علیهالسّلام می فرماید: اگر باطل، خالصانه مطرح شود، نگرانی نیست. (چون مردم آگاه می شوند و آن را ترک میکنند.) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف، بسته می شود. لکن خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته شده و از هر کدام، بخشی چنان جلوه داده میشود که زمینۀ تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود. «نهجالبلاغه، کلام ۴۹» پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۲:
۱. نه حق را با باطل مخلوط کنیم و آن را تغییر دهیم و نه باطل را در لباس حق مطرح سازیم. «لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ»
۲. و جدان و فطرت، بهترین گواه بر حقپوشی انسان است. «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۳ - تفسیر نور:
«وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ» و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید و همراه با رکوعکنندگان، رکوع نمایید. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۳:
۱. بعد از دعوت به ایمان، دعوت به عمل صالح است. «آمِنُوا» «أَقِیمُوا»
۲. نماز و زکات، در آیین یهود نیز بوده است. «أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»
۳. رابطه با خدا، از طریق نماز و کمک به خلق خدا، از طریق زکات و همراهی با دیگران، یک مثلّث مقدّس است. «أَقِیمُوا»، «آتُوا»، «ارْکَعُوا»
۴. اصل فرمان نماز، با جماعت است. اساس دین بر حضور در اجتماع و دوری از انزوا و گوشهنشینی است. «وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۴ - تفسیر نور:
«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» آیا مردم را به نیکی دعوت کرده و خودتان را فراموش مینمایید؟ با اینکه شما کتاب (آسمانی) را میخوانید، آیا هیچ فکر نمیکنید؟ نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۴:
دانشمندان یهود، قبل از بعثت پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله، مردم را به ایمان آوردن به آن حضرت، دعوت میکردند و بشارت ظهور حضرت را میدادند، امّا هنگام ظهور، خودشان ایمان نیاوردند و حتّی بعضی از آنان به بستگان خود که اسلام آورده بودند، توصیه میکردند که مسلمان بمانند، ولی خودشان اسلام نمیآوردند. «نمونه، ج ۱، ص ۲۱۴»
در روایات آمده است: دانشمندی که دیگران را به بهشت دعوت کند، ولی خودش اهل جهنّم باشد، بزرگترین و سختترین حسرتها را خواهد داشت. «بحار، ج ۲، ص ۳۷»
حقّ تلاوت، عمل است. امام صادق علیهالسّلام فرمود: «کونوا دعاة الناس باعما لکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم» «نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۷» با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید، نه تنها با گفتار.
از حضرت علی علیهالسّلام نقل شده است که فرمود: سوگند که من شما را به کاری دعوت نمیکنم، مگر آنکه خودم پیشگام باشم و از کاری نهی نمیکنم مگر آنکه خودم قبل از شما آن را ترک کرده باشم. «نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵»
در نهجالبلاغه آمده است: هر کس خود را امام دیگران قرار داد، ابتدا باید به تعلیم خود بپردازد. «نهج البلاغه، حکمت۷۳»
امام کاظم علیهالسّلام فرمودهاند: «طوبی للعلماء بالفعل و ویل للعلماء بالقول» «بحار، ج ۷۸، ص ۲۹۹» درود بر عالمانی که به گفتۀ خود عمل میکنند و وای بر عالمانی که فقط حرف میزنند. عالم بیعمل در قالب تمثیل، از زبان قرآن - روایات - دانشمندان:
الف: در قرآن: عالم بیعمل، الاغی است که بار کتاب حمل میکند، ولی خود از آن بهرهای نمیبرد. «جمعه، ۵»
ب: در روایات: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: عالم بیعمل، مثل چراغی است که خودش میسوزد، ولی نورش به مردم میرسد. «کنز العمّال، ح ۲۹۱۰۹»
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: عالم بیعمل، چون تیرانداز بدون کمان است. «بحار، ج ۱۰، ص ۱۰۰»
عیسی علیهالسّلام فرمودند: عالم بیعمل، مثل چراغی است بر پشت بام که اتاقها تاریک هستند. «بحار، ج ۱۴، ص ۳۰۹»
علی علیهالسّلام فرمودند: عالم بیعمل، چون درخت بیثمر و گنجی است که انفاق نشود. «غررالحکم»
امام صادق علیهالسّلام فرمودند: موعظۀ عالم بیعمل، چون باران بر روی سنگ است که در دلها نفوذ نمیکند. «بحار، ج ۲، ص ۳۹»
ج: در کلام اندیشمندان:
عالم بیعمل:
گرسنهای است روی گنج خوابیده؛
تشنهای است بر کنار آب و دریا؛
طبیبی است که خود از درد مینالد؛
بیماری است که دائماً نسخۀ درمان را میخواند، ولی عمل نمیکند؛
منافقی است که سخن و عملش یکی نیست؛
پیکری است بی روح. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۴:
۱. آمرانبهمعروف، باید خود عاملبهمعروف باشند. «تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ»
۲. اگر مقدّمات فراموشی را خود فراهم کرده باشیم، معذور نیستیم. عذر آن فراموشکاری پذیرفته است که بیتقصیر باشد. «تَنْسَوْنَ»، «تَتْلُونَ»
۳. تلاوت کتاب آسمانی کافی نیست، تعقّل لازم است. «تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»
«وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعِینَ» و از صبر و نماز یاری جویید و این کار جز برای خاشعان، گران و سنگین است. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۵:
هر چند این آیه بهدنبال خطابهایی که به یهود شده آمده است، ولی مخاطب آن همۀ مردم هستند.
در روایات میخوانیم که حضرت علی علیهالسّلام هر گاه مسئلۀ مهمی برایشان رخ میداد به نماز میایستادند و این آیه را تلاوت میکردند. صبر از دیدگاه پیامبر اکرم صلّی الله و علیه و آله و سلّم چند نوع است؟
در روایتی از پیامبر اسلام صلّی اللَّه علیه و آله نقل شده، که صبر بر سه نوع است: ۱.صبر در برابر مصیبت؛ ۲. صبر در برابر معصیّت؛ ۳. صبر در برابر عبادت. «بحار، ج ۷۱، ص ۷۷»
بنابراین آنچه در روایات آمده که مراد از صبر در این آیه روزه است، اشاره به یکی از مصادیق صبر دارد. نماز برای رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و امثال او نور چشم است «بحار، ج ۱۶، ص ۲۴۹» و لکن برای بعضیها که خشوع ندارند، چون بار سنگین است.
خشوع، مربوط به قلب و روح و خضوع، مربوط به اعضای بدن است.
نمازِ با توجّه، انسان را به یاد قدرت بینهایت خدا میاندازد و غیر او را هر چه باشد کوچک جلوه میدهد. مِهر او را در دل زیاد میکند، روحیّۀ توکّل را تقویت میکند و انسان را از وابستگیهای مادّی میرهاند. همۀ این آثار، انسان را در برابر مشکلات مقاوم میسازد.
صبر و مقاومت، کلید تمام عبادات است.
فرشتگان به اهل بهشت سلام میکنند؛ امّا نه بهخاطر نماز و حج و زکات، بلکه بهخاطر مقاومت و پایداری آنها «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» «رعد، ۲۴»؛ چون اگر مقاومت نباشد، نماز و جهاد و حج و زکات نیز وجود نخواهد داشت. حتّی شرط رسیدن به مقام هدایت و رهبری الهی، صبر است «جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» «سجده، ۲۴» داستانی مرتبط با سورۀ بقره - آیۀ ۴۵:
شاعری به نام نجّاشی، که یکی از دوستداران حضرت علی علیهالسّلام بود، در ماه رمضان شراب خورد. به دستور امام، هشتاد ضربه تازیانه به او زدند و بیست ضربه نیز بهخاطر ارتکاب گناه در ماه رمضان اضافه زدند. او ناراحت شد و به معاویه پیوست و علیه حضرت شعر گفت!
اطرافیانِ نجّاشی که قبیلهای مهم در کوفه بودند از علی علیهالسّلام گلایه کردند که چرا یاران خود را نگه نمیدارد؟!
طارقبنعبداللّه رئیس آنها با ناراحتی به امام گفت: شما چرا بین دوست و بیگانه تفاوت قائل نمیشوید؟
شخصی همانند نجّاشی نباید شلّاق بخورد، ما اینگونه رفتار را تحمّل نمیکنیم.
امام در جواب او این آیه را تلاوت فرمود: «وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ»
طارق نیز به معاویه پیوست.
بنابراین گرچه آیه دربارۀ نماز است، ولی در موارد مشابه میتوان از آیات قرآن استمداد کرد. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۵:
۱. صبر و نماز، دو اهرم نیرومند در برابر مشکلات است. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ»
۲. هر چه در آستان خدا اظهار عجز و بندگی بیشتر کنیم، امدادهای او را بیشتر دریافت کرده و بر مشکلات پیروز خواهیم شد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»
۳. استعانت از خداوند در آیۀ «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» منافاتی با استعانت از آنچه به دستور اوست، ندارد. «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ»
۴. سنگین بودن نماز، نشانۀ تکبّر در برابر خداست. «لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۶ - تفسیر نور:
«الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ أَنَّهُمْ إِلَیْهِ راجِعُونَ» (خاشعان) کسانی هستند که به (قیامت و) ملاقات (با حساب) پروردگارشان و بازگشت به او ایمان دارند. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۶:
«لقاء» بهمعنی دیدن نیست؛ بلکه بهمعنی حضور است. چنانکه اگر شخصی نابینا به حضور کسی برود، میگوید با او ملاقات کردم، گرچه او را ندیده است.
صاحب مجمعالبیان نیز میگوید: مراد از لقای پروردگارش، ملاقات با پاداش و کیفر خداست.
شاید مراد از ملاقات پروردگار، همان حالت عرفانی باشد که خاشعان در نماز پیدا میکنند؛ زیرا نماز حضور در برابر خداست.
اگر «ظن» و گمان در برابر علم باشد، مورد انتقاد است «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» «نجم، ۲۸» امّا اگر مراد از گمان، اطمینان باشد ارزش است، گرچه یقین قوی نباشد.
چنانکه خداوند نیز از رزمندگان شجاع و مخلص، به صاحبان گمان تعبیر نموده است: «قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً» «بقره، ۲۴۹» پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۶:
۱. گمان به وجود قیامت هم، برای کنترل رفتارها کافی است. «یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا»
۲. خاشع، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. «الْخاشِعِینَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۷ - تفسیر نور:
«یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَ أَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» ای بنیاسرائیل! نعمتم را که به شما ارزانی داشتم، به یاد آورید و این که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ۴۷:
این آیه، از فرزندان و نسل حضرت یعقوب میخواهد که برای معرفت بیشتر خداوند و زندهشدن روح شکرگزاری و دلگرمشدن به نعمتهای الهی، از آن موهبتها و نعمتها یاد کنند. البتّه برتری و فضیلت بنیاسرائیل، نسبت به مردم زمان خودشان بود؛ زیرا قرآن دربارۀ مسلمانان میفرماید: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» «آل عمران، ۱۱۰» شما بهترین امّتها هستید.
همچنین ممکن است مراد از برتری، پیروزی حضرت موسی و قوم بنیاسرائیل بر فرعونیان باشد، نه برتری اخلاقی و اعتقادی. «جاثیه، ۱۶»؛ زیرا قرآن بارها از بهانهجوییهای بیمورد و بیاعتقادی آنها انتقاد میکند. پیامهای سورۀ بقره - آیۀ ۴۷:
۱. نعمت و فضیلت به دست خداوند است. «نِعْمَتِیَ»، «أَنْعَمْتُ»، «فضلت»
۲. نجات از سلطۀ طاغوت، از بزرگترین نعمتهای الهی است. «نِعْمَتِیَ»، «فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ» تفسیر صفحۀ ۷ قرآن کریم - سورۀ بقره - آیۀ ۴۸ - تفسیر نور:
«وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ» و بترسید از روزی که هیچکس چیزی (از عذاب خدا) را از کسی دفع نمیکند و هیچ شفاعتی از کسی پذیرفته نمیشود، و از کسی غرامت و بدلی گرفته نشود و یاری نخواهند شد. نکتههای سورۀ بقره - آیۀ ۴۸:
در این آیه به برخی باورهای غلط و امیدهای نابهجای یهود، اشاره شده است.
آنان گمان میکردند که در روز قیامت اجدادشان، شفیع آنان خواهد شد. چنانکه بتپرستان، بتها را شفیع خود میپنداشتند.
برخی از آنان قربانیکردن را کفّارۀ گناهان دانسته و اگر پول نداشتند، یک جفت کبوتر را سر میبریدند.
گروهی از آنان به همراه مرده، طلا و زیورآلات دفن میکردند تا مرده بهعنوان جریمۀ گناهانش بپردازد.
غافل از آنکه قیامت بر خلاف دنیاست، که برخی با پول و پارتی و یا حمایت گرفتن از قدرتها، بر مشکلاتشان پیروز میشوند.
در روز قیامت، تمام سببها قطع «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ» «بقره، ۱۶۶»
و نسبتها محو «فَلا... أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» «مؤمنون، ۱۰۱»
و زبان عذرخواهی بسته میشود «وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» «مرسلات، ۳۶»
مال و فرزند کارآیی ندارند «لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» «شعراء، ۸۸»
و خویشاوندی نیز ثمری ندارد. «لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ» «ممتحنه، ۳»
و شفاعت بدون اذن خداوند پذیرفته نمیشود «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی» «انبیاء، ۲۸»
و فدیه پذیرفته نمیشود. «لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ» «حدید، ۱۵» شفاعت به چه معناست؟
شفاعت از کلمۀ «شفع» بهمعنای جفت است، یعنی افرادی که مایهای از ایمان و تقوی و عمل داشته و در آن روز کمبودی دارند، لطفی به آن مایهها اضافه میشود و در اثر جفت و همراه شدن با لطف اولیای الهی، از قهر خداوند نجات مییابند.
بنابراین شفاعت، تنها شامل کسانی میشود که تلاشگر هستند؛ ولی در راه ماندهاند و نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد. چند آیه از قرآن مربوط به شفاعت میشود و تقسیمبندی آنها به چند قسم است؟
حدود سی آیه از قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم میشوند:
۱. آیاتی که شفاعت را نفی میکنند، مانند: «یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَ لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ» «بقره، ۲۵۴»، روزیکه معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست.
۲. آیاتی که شفاعت را مخصوص خداوند می دانند، مانند: «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ» «سجده، ۴»، غیر از او هیچ یاور و شفاعتکنندهای نیست.
۳. آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد میکنند، مانند: «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» «بقره، ۲۵۵»، چهکسی در نزد او (خداوند) شفاعت میکند مگر به اذنش؟
۴. آیاتی که شرایط شفاعتشوندگان را بیان میکنند. شرایط شفاعتشوندگان چیست؟
الف: شفاعت برای کسی است که مورد رضایت خدا باشد. «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی» «انبیاء، ۲۸»
ب: برای ظالمان، دوستدار و شفیعی نیست. «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ» «غافر، ۱۸»
ج: فرشتگان برای کسانی که ایمان آوردهاند، دعا و استغفار میکنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» «غافر، ۷»
با توجّه به آیات فوق، معلوم میشود که شفاعت بیقیدوشرط نیست و شفاعت به اجازه و اذن خداست و شفاعت شونده، باید واجد شرایطی باشد و اگر کسی شرایط شفاعت را دارا نباشد، هر چند همسر پیامبر خدا باشد، مورد شفاعت قرار نمیگیرد. چنانکه همسر نوح و لوط علیهماالسّلام به علّت فسق، مشمول شفاعت نشدند. «فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ» «تحریم، ۱۰»
بنابراین شفاعتی سازنده است که انسان را با اولیای خدا پیوند دهد و مانع یأس او شود؛ ولی اگر ایمان به شفاعت سبب جرأت بر گناه گردد، همانگونه که مسیحیان عقیده دارند که عیسی فدا شد تا گناهان ما بخشیده شود، هرگز قابل قبول نیست. آیا شفاعتِ اولیای خدا، بهمعنای ایستادن در برابر ارادۀ خدا نیست؟
کسی را که خدا اراده کرده عذاب کند، پیامبر با شفاعت خود، جلوی آن اراده را نمیگیرد؟
هم کیفر بدکاران و هم اجازۀ شفاعت به اولیای خود، اراده و خواست اوست. بنابراین شفاعت اولیای خدا، چیزی در برابر ارادۀ الهی نیست. آیا شفاعت اولیای خدا به این معناست که رحم آنان از خدا بیشتر است؛ زیرا خدا میخواهد عذاب کند و اولیای او شفاعت میکنند؟
هم وجود رحم در اولیای خدا و هم اجازۀ استفاده از آن، از طرف خداست.
بنابراین اوست که با رحم و لطف خود، اجازۀ شفاعت میدهد. آیا شفاعت، ارادۀ خدا را تغییر میدهد؟
ارادۀ خداوند در شرایط مختلف یک نوع نیست. ارادۀ خدا بر کیفر گناهکار است، ولی اگر او توبه کند، قهرش را برمیدارد.
زیرا شرایط انسان گناهکار با انسان توبهکار فرق دارد. انسانی بهخاطر محبّت و ارادت و اطاعت از اولیای خدا در دنیا، مشمول شفاعت آنان میشود و دیگری که مخالف آنان بوده، مشمول نمیشود.
قل لا اءقول لكم عندى خزائن الله و لا اءعلم الغيب و لا اءقول لكم إنى ملك إن اءتبع إلا ما يوحى إلى قل هل يستوى الا عمى و البصير اءفلا تتفكرون(۵۰)
ترجمه : ۵۰ - بگو من نميگويم خزائن خدا نزد من است و من آگاه از غيب نيستم (جز آنچه خدا به من بياموزد) و به شما نمى گويم من فرشته ام ، من تنها از آنچه به من وحى مى شود پيروى مى كنم ، بگو آيا نابينا و بينا مساويند؟ چرا فكر نميكنيد؟!
تفسیر آگاهى از غيب آيه فوق دنباله پاسـخ گوئى به اعتراضات گوناگون كفار و مشركان است و به سه قسمت از ايرادهاى آنها در جمله هاى كوتاه پاسـخ داده شده است : نخست اينكه آنها به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيشنهاد معجزات عجيب و غريبى مى كردند، و هر يك به ميل خود پيشنهادى داشتند، حتى قانع به مشاهده معجزات مورد در خواست ديگران نيز نبوده اند گاهى خانه هائى از طلا، و گاهى نزول فرشتگان و زمانى تبديل سرزمين خشك و سوزان مكه به يك باغستان پر آب و ميوه ، و گاهى موضوعات ديگر از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تقاضا مى كردند. چنانكه در سوره اسراء ذيل آيه ۹۰ شرح آن خواهد آمد. گويا آنها با اين تقاضاهاى غريب و عجيب يك نوع مقام الوهيت و مالكيت زمين و آسمان براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انتظار داشتند. لذا در پاســخ اين افراد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مامور مى شود بگويد: من هرگز ادعا نميكنم كه خزائن الهى به دست من است ، قل لا اقول لكم عندى خزائن الله ). خزائن جمع خزينة به معنى منبع و مركز هر چيزى است كه براى حفظ آن و عدم دسترسى ديگران در آنجا جمع آورى شده و با توجه به آيه و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (سوره حجر آيه 21): خزائن هر چيزى در نزد ما است و ما جز به اندازه معلوم آن را نازل نمى كنيم ، روشن ميشود، كه خزائن الله منبع همه چيز را در بر ميگيرد، و در حقيقت اين منبع از ذات بى انتهاى او كه سرچشمه جميع كمالات و قدرتها است ، مى باشد. سپس در برابر افرادى كه انتظار داشتند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را از تمام اسرار آينده و گذشته آگاه سازد، و حتى به آنها بگويد در آينده چه حوادثى مربوط به زندگى آنها روى ميدهد، تا براى رفع ضرر و جلب منفعت بپاخيزند، مى گويد: من هرگز ادعا نمى كنم كه از همه امور پنهانى و اسرار غيب آگاهم (و لا اعلم الغيب ). همانطور كه سابقا نيز گفته ايم ، كسى از همه چيز با خبر است ، كه در هر مكان و هر زمانى حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاك خدا است ، اما غير او كه وجودش محدود به زمان و مكان معينى است طبعا نمى تواند از همه چيز با خبر باشد، ولى هيچ مانعى ندارد كه خداوند قسمتى از علم غيب را كه مصلحت ميداند، و براى تكميل رهبرى رهبران الهى لازم است ، در اختيار آنها بگذارد و البته اين را علم غيب بالذات نمى گويند، بلكه علم غيب بالعرض و به تعبير ديگر يادگيرى و تعلم از داناى غيب است . آيات متعددى از قرآن گواهى مى دهد كه خداوند چنين علمى را نه تنها در اختيار پيامبران و پيشوايان الهى قرار داده بلكه گاهى در اختيار غير آنها نيز قرار مى داده است ، از جمله در سوره جن آيه 26 و 27 مى خوانيم : عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول : خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچ كس را از علم غيب خود آگاه نمى كند، مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند. اصولا تكميل مقام رهبرى ، آنهم يك رهبرى جهانى و همگانى ، نياز به آگاهى بر بسيارى از مسائل كه از نظر ساير مردم مكتوم است ، دارد، و اگر خداوند اين علم غيب را در اختيار فرستادگان و اوليايش نگذارد، مقام رهبرى آنها تكميل نخواهد شد. (دقت كنيد).
اين كه جاى خود دارد، گاهى يك موجود زنده براى ادامه حيات خود نياز به دانستن گوشه اى از غيب دارد، و خداوند در اختيار آن مى گذارد مثلا شنيده ايم كه بعضى از حشرات در تابستان پيش بينى وضع هواى زمستان را مى كنند يعنى خداوند اين غيب را بخصوص در اختيار آنها مى گذارد، زيرا زندگى آنها بدون اين مطلب چه بسا دستخوش فنا ميگردد، شرح بيشتر اين موضوع را بخواست خدا در تفسير آيه ۱۸۸ سوره اعراف بيان خواهيم كرد. و در جمله سوم به پاسـخ ايراد كسانى كه انتظار داشتند خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرشته باشد، و يا فرشته اى همراه او باشد، و هيچگونه عوارض بشرى از خوردن غذا و راه رفتن در كوچه و بازار در او ديده نشود، مى گويد: و من هرگز ادعا نميكنم فرشته ام (و لا اقول لكم انى ملك ). بلكه من تنها از دستورات و تعليماتى پيروى مى كنم كه از طريق وحى از ناحيه پروردگار به من مى رسد (ان اتبع الا ما يوحى الى ). از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هر چه داشت و هر چه كرد از وحى آسمانى سر چشمه گرفته بود، و آن گونه كه بعضى پنداشته اند به اجتهاد خود عمل نميكرد و نه به قياس و نه به غير آن ، بلكه برنامه او در امور دينى تنها پيروى از وحى بود. و در پايان آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داده مى شود كه بگو آيا افراد نابينا و بينا همانندند؟ و آنها كه چشم خود و انديشه و عقلشان بسته است با كسانى كه حقايق را به خوبى مى بينند و درك مى كنند برابرند؟ آيا فكر نمى كنيد (قل هل يستوى الاعمى و البصير افلا تتفكرون ). ذكر اين جمله بعد از جمله هاى سه گانه سابق ممكن است به خاطر اين باشد كه در جمله هاى قبل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: (من نه خزائن الهى را دارم ، و نه عالم به غيبم ، و نه فرشته ام تنها پيرو وحيم ، ولى اين سخن نه به آن معنى است كه من با شما بت پرستان لجوج همانندم بلكه من انسانى هستم بينا، در حالى كه شما همچون نابينايان هستيد و اين دو مساوى نيستند! احتمال ديگر در پيوند اين جمله با جمله هاى قبل اين است كه دلائل توحيد و همچنين حقانيت پيامبر آشكار است ولى چشم بينا مى خواهد كه آنها را ببيند و اگر شما قبول نداريد، نه به خاطر آن است كه موضوع مبهم يا پيچيده است بلكه بجهت آنست كه بينا نيستيد آيا بينا و نابينا يكسانند؟!
عالیترین هدیه اسلام به بشریت
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
بعثت نبی اسلام البته هدیه به تمام بشریت است. اگر ما میان ارزشهای فراوان اسلام اگر فقط دو ارزش گسترش عقلانیت و پرورش اخلاق را در نظر بگیریم تصدیق میکنیم که اسلام عالیترین هدیه را به بشریت عطا کرده است.
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
امروز زندگی در تمدن غربی بر پایه طمع و حرص است. پایه همه ارزشهای غربی پول است. سیاست رایج همه در خدمت تبعیض است. علم در خدمت کشتار مردم است. تمدن امروز جاهلیت مدرن است منتهی تجدیدیافته و سازمانیافتهتر شده است. عین همان رذائل اخلاقی دوران جاهلیت، امروز در دنیای به اصطلاح مدرن هم وجود دارد.
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
آمریکا نمونه کامل جاهلیت مدرن است
مظهر جاهلیت مدرن و بحرانسازی آمریکا است. آمریکا یک رژیم مافیایی است که از بحران در دنیا ارتزاق میکند.
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
باید از قضایای اوکراین عبرت گرفت
این موضوع اوکراین عبرتهایی داشت. پشتیبانی دولتهای غربی یک سراب است و نمیشود به آنها اعتماد کرد. مردم مهمترین پشتوانه دولتها هستند. اگر مردم در اوکراین وارد میدان میشدند، وضع دولت و مردم اوکراین اینطور نمیشد.
حضرت آیت الله امام خامنه ای:
با وجود اینکه در نیمه راهیم و تا هدف خیلی فاصله داریم، الگوی انقلاب اسلامی ایران برای مردم دنیا یک الگوی جذاب است.
در فاصله چند هزار کیلومتری تهران در کشوری دیگر به عکس شهید سلیمانی اهانت میشود و مردم واکنشی نشان میدهند که پلیس که خودش آن اهانت را انجام داده، مجبور به عذرخواهی میشود. همان پلیس با مردم همراهی میکند و آن عکس را در جاهایی از شهر نصب میکند. که نشان میدهد این الگو، الگوی جذاب و پرکششی است.
اختلاط با نامحرم به ضرر زنهاست آن آقایی که با زنان نامحرم سروکار دارد، دو جا برای او امکان اشباع غرایزش در سطوح مختلف وجود دارد، این دیگر به زن خودش آن جور پای بند نیست. مثل مردی که هیچ زنی نگاه نمیکندنیست.
اینکه میگویند زن باید خودش را در محیطهای اجتماعی با نامحرم مخلوط نکند، برای این است که این زن، دلبستگیاش به مرد خودش باشد و الّا اگر زن کارش به جایی رسید که مرد خودش برایش عادی شد، مثل وضعیتی که الآن در جوامع غربی میبینید که اصلاً این مرد برای زن اهمیّتی ندارد، میگوید حالا شد، شد، نشد هم نشد. میگوید طلاق میگیریم، تمام میکنیم تو برو دنبال کارت، من هم میروم دنبال کارم. این بد است. بعضی از خانمها امروز تلاش میکنند که وضع زنان را این جوری کنند. این به ضرر زنهاست به نفع زنها نیست؛ چون این، بنیان خانواده را متلاشی میکند. رهبر انقلاب؛ ۷۷/۱/۱۹
ما کِی میتوانیم اهمیت و عظمت رزمندگان را درست تشخیص بدهیم؟ آن وقتی که عظمت عرصه و میدان را بتوانیم تشخیص بدهیم؛ عظمت میدان یعنی تعریف دفاع مقدس/ باید آنچه را که حقیقت است گفت. تحریف، امر جدی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد. 1399/06/31
حضرت آیت الله امام خامنه ای: ما به معناى حقيقى كلمه به آزادى و وجود آن معتقديم؛ منتها آزادى يك مسئله است؛ عدم مديريت، عدم نظارت و عدم دقت در آنچه مىگذرد، مسئلهى ديگرى است ...
شهید غلامرضا قربانی مطلق | شـهادت: 1359/2/14 مـحل شـهادت: پاوه
اگر امام حسین(علیه السلام) کربلا نمیرفت چه میشد؟
رهبر انقلاب: بعد از آنکه امام سجاد علیهالسّلام پس از حادثه عاشورا به مدینه برگشت، یک نفر خدمت ایشان آمد و عرض کرد:
یابنرسولالله! دیدید رفتید، چه شد! راست هم میگفت؛ حالا این کاروان برگشته و فقط یک مرد - امام سجّاد (علیهالسّلام) - در این کاروان هست؛ زنها اسارت کشیده، رنج و داغ دیدهاند؛ امام حسین نبود، علیاکبر نبود، حتی کودک شیرخوار در میان این کاروان نبود.
امام سجّاد علیهالسّلام در جواب آن شخص فرمود: فکر کن اگر نمیرفتیم، چه میشد! بله، اگر نمیرفتند، جسمها زنده میماند، اما حقیقت نابود میشد؛ روح ذوب میشد؛ وجدانها پایمال میشد؛ خرد و منطق در طول تاریخ محکوم میشد و حتی نام اسلام هم نمیماند. ۱۳۸۰/۱۲/۲۷
ترجمه ۲۵ ـ و آنها که توانائى ازدواج با زنان (آزاد) پاکدامن با ایمان را ندارند، مى توانند با زنان پاکدامن از بردگان با ایمانى که در اختیار دارید ازدواج کنند ـ خدا به ایمان شما آگاه تر است; و همگى اعضاى یک پیکرید ـ آنها را با اجازه صاحبان آنان تزویج نمائید، و مهرشان را به خودشان بدهید; به شرط آن که پاکدامن باشند، نه به طور آشکار مرتکب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگیرند. و در صورتى که «محصنه» باشند و مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. این (اجازه ازدواج با کنیزان) براى کسانى از شماست که بترسند (از نظر غریزه جنسى) به زحمت بیفتند; و (با این حال نیز) خوددارى (از ازدواج با آنان) براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.
تفسیر در تعقیب بحث هاى مربوط به ازدواج، آیه مورد بحث، شرائط ازدواج با کنیزان را بیان مى کند، نخست مى فرماید: «کسانى از شما که قدرت ندارند با زنان آزاد با ایمان ازدواج کنند، مى توانند با کنیزانى با ایمان ازدواج نمایند» (وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلاً أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ فَتَیاتِکُمُ الْمُؤْمِناتِ ) که مهر و سایر مخارج آنها معمولاً سبک تر و سهل تر است. البته منظور از ازدواج با کنیزان این نیست که صاحب کنیز با کنیز ازدواج کند، بلکه مالک با شرائط خاصى که در کتب فقهى ذکر شده، مى تواند همانند همسر با او رفتار نماید، بنابراین منظور، ازدواج افراد غیر مالک با کنیز است. ضمناً از تعبیر به «مؤمنات» استفاده مى شود: باید حتماً کنیز، مسلمان باشد تا بتوان با او ازدواج کرد و بنابراین ازدواج با کنیزان اهل کتاب صحیح نیست. جالب توجه این که: قرآن در این آیه از کنیزان تعبیر به «فَتَیات» کرده است که جمع «فتات» مى باشد و معمولاً این تعبیر آمیخته با احترام خاصى در مورد زنان است و غالباً در مورد دختران جوان به کار مى رود. در جمله بعد مى گوید: شما براى تشخیص ایمان آنها، مأمور به ظاهر اظهارات آنان هستید، و اما درباره باطن و اسرار درونى آنان «خداوند به ایمان و عقیده شما آگاه تر است» (وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِإیمانِکُمْ). از آنجا که بعضى در مورد ازدواج با کنیزان کراهت داشتند، قرآن مى فرماید: شما همه از یک پدر و مادر به وجود آمده اید «و بعضى از بعض دیگرید» (بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض). بنابراین، نباید از ازدواج با کنیزان، که از نظر انسانى با شما هیچگونه تفاوتى ندارند کراهت داشته باشید; زیرا از نظر ارزش معنوى، ارزش آنها مانند دیگران بسته به تقوا و پرهیزگارى است; چرا که همه اعضاء یک پیکر محسوب مى شوید. پس از آن، به یکى از شرایط این ازدواج اشاره کرده، مى فرماید: «این ازدواج باید به اجازه مالک، صورت گیرد» و بدون اجازه او باطل است (فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ). از تعبیر از «مالِک» به کلمه «اهل» معلوم مى شود: نباید آنها با کنیزان خود همچون یک متاع رفتار کنند، بلکه باید همچون سرپرست یک خانواده نسبت به فرزندان و اهل خود، رفتارى کاملاً انسانى داشته باشند. در جمله بعد، مى فرماید: «مهر آنان را طبق متعارف به خودشان بدهید» (وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ). از جمله فوق استفاده مى شود: باید مهرِ متناسب و شایسته اى براى آنها قرار داد، و آن را به خود آنان داد، یعنى مالک مهر، خود کنیزان خواهند بود، اگر چه جمعى از مفسران معتقدند: آیه محذوفى دارد و در اصل، آتُوا مالِکَهُنَّ أُجُورَهُنَّ: «مهر آنها را به مالکان آنها بپردازید» بوده است ولى این تفسیر، با ظاهر آیه موافق نیست، اگر چه بعضى از روایات آن را تأیید مى کند. ضمناً، از ظاهر آیه استفاده مى شود: بردگان نیز مى توانند مالک اموالى گردند که از طرق مشروع به آن دست یافته اند.
از تعبیر بِالْمَعْرُوفِ: «به طور شایسته» بر مى آید که نباید در تعیین مهر آنها، ظلم و ستمى بر آنان شود، بلکه حق واقعى آنها طبق معمول باید ادا گردد. یکى دیگر از شرائط این ازدواج آن است: کنیزانى انتخاب شوند که «مرتکب عمل منافى عفت، نگردند» (مُحْصَنات). «نه این که به صورت آشکار مرتکب زنا شوند» (غَیْرَ مُسافِحات). و یا «به صورت انتخاب دوست پنهانى» (وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان) در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که با نهى از زنا با تعبیر «غَیْرَ مُسافِحات» نیازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى (أَخْدان) نبوده است. ولى با توجه به این که جمعى در جاهلیت عقیده داشتند که تنها زناى آشکار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد! روشن مى شود: چرا قرآن مجید به هر دو قسمت تصریح کرده است. در جمله بعد، به تناسب احکامى که درباره ازدواج با کنیزان و حمایت از حقوق آنها گفته شد، بحثى درباره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت بدین گونه به میان آمده: «و در صورتى که محصنه باشند و مرتکب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت» (فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفاحِشَة فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ). نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت این است که قرآن مى گوید: «اِذا أُحْصِنَّ» یعنى «اگر آنها محصنه بودند، مجازاتى نصف مجازات زنان آزاد درباره آنها جارى مى گردد». در این که منظور از «محصنه بودن» در اینجا چیست؟ مفسران احتمالاتى داده اند: بعضى آن را به معنى شوهردار، طبق اصطلاح معروف فقهى و طبق آیه سابق. و بعضى به معنى «مسلمان» بودن گرفته اند. ولى با توجه به این که واژه «احصان» در این جمله دو بار ذکر شده و باید هر دو به یک معنى باشد، و از طرفى زنان آزاد شوهردار مجازاتشان سنگسار کردن است، نه تازیانه، روشن مى شود: تفسیر اول یعنى محصنه، به معنى شوهردار بودن، قابل قبول نیست، همان طور که تفسیر دوم یعنى مسلمان بودن نیز شاهدى ندارد. حق این است، با توجه به این که کلمه «محصنات» در قرآن مجید، غالباً به معنى زنان عفیف و پاکدامن آمده است، چنین به نظر مى رسد که آیه فوق نیز اشاره به همین معنى است، یعنى کنیزانى که بر اثر فشار صاحبان خود تن به خود فروشى مى دادند، از مجازات معاف هستند، اما کنیزانى که تحت چنین فشارى نیستند و مى توانند پاکدامن زندگى کنند، اگر مرتکب عمل منافى عفت شدند، همانند زنان آزاد مجازات مى شوند، اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است. سپس مى فرماید: «این ازدواج با کنیزان براى کسانى است که از نظر غریزه جنسى شدیداً در فشار قرار گرفته اند، و قادر به ازدواج با زنان آزاد نیستند» (ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ)، بنابراین، براى غیر آنها مجاز نیست. «عَنَت» (بر وزن سند) در اصل، به معنى شکستن استخوانى است، که قبلاً شکسته شده، یعنى پس از بهبودى و التیام، مجدداً بر اثر حادثه اى بشکند، بدیهى است این نوع شکستگى بسیار دردناک و رنج آور است، و به همین دلیل «عنت» در مشکلات طاقت فرسا و کارهاى رنج آور استعمال شده است. فلسفه این حکم، ممکن است این باشد، که کنیزان مخصوصاً در آن زمان در شرائط تربیتى نامطلوبى به بار مى آمدند و طبعاً داراى کمبودهائى از نظر «اخلاقى»، «روانى» و «عاطفى» بوده اند، و مسلماً فرزندانى که ثمره ازدواج با آنها بود، رنگ اخلاقى مادر را کم و بیش داشت، و به همین جهت، اسلام طرح دقیقى براى آزادى تدریجى بردگان تنظیم کرده است، تا به این سرنوشت گرفتار نشوند، و ضمناً به خود بردگان امکان داده شود، تا با یکدیگر ازدواج کنند. البته، این موضوع منافات با آن ندارد که بعضى از کنیزان وضع استثنائى خاصى از نظر اخلاقى و تربیتى داشته باشند; زیرا آنچه در بالا اشاره شد مربوط به وضع اکثریت آنها بوده است و اگر مى بینیم مادر بعضى از بزرگان اسلام کنیز بوده اند از همین نظر است. ولى باید توجه داشت آنچه در مورد کنیزان در غیر مورد ضرورت ممنوع است، ازدواج با آنهاست، نه آمیزش جنسى از راه مالکیت. بعد از آن مى افزاید: «خوددارى کردن از ازدواج با کنیزان تا آنجا که توانائى داشته باشید و دامان شما آلوده گناه نگردد، به سود شما است» (وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ). و در پایان آیه مى فرماید: «و خداوند نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بى خبرى انجام داده اید، آمرزنده و مهربان است» (وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ).
ترجمه ۱۰ ـ کسانى که اموال یتیمان را به ظلم و ستم مى خورند، (در حقیقت،) تنها آتش مى خورند; و به زودى در شعله هاى آتش (دوزخ) مى سوزند.
تفسیر در آغاز سوره گفتیم آیات این سوره به منظور پى ریزى یک اجتماع سالم نازل شده، و به همین دلیل، قبلاً رسوبات دوران جاهلیت و خلافکارى هاى آن زمان را که در دل بعضى از تازه مسلمان ها وجود داشت، از میان مى برد تا زمینه براى یک اجتماع سالم فراهم آورد. چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیمان است؟! لذا در آغاز این سوره، تعبیرات شدیدى پیرامون تصرف هاى ناروا در اموال یتیمان دیده مى شود که صریح ترین آنها آیه فوق است. این آیه مى گوید: «کسانى که اموال یتیمان را به نا حق تصرف مى کنند و مى خورند، (در حقیقت) تنها آتش مى خورند» (إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ ناراً). نظیر این تعبیر در سراسر قرآن مجید، تنها در یک مورد دیگر دیده مى شود، و آن درباره کسانى است که با کتمان حقایق و تحریف آیات الهى، منافعى به دست مى آورند، که درباره آنها نیز مى فرماید: اِنَّ الَّذِیْنَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیْلاً أُولئِکَ ما یَأکُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ اِلاَّ النّارَ: «کسانى که آیات خدا را کتمان مى کنند و به وسیله آن درآمد نا چیزى فراهم مى نمایند، آنها جز آتش چیزى نمى خورند . سپس در پایان آیه مى فرماید: علاوه بر این که آنها در همین جهان در واقع آتش مى خورند، «به زودى در جهان دیگر داخل در آتش برافروخته اى مى شوند» که آنها را به شدت مى سوزاند (وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً). «سَیَصْلى» در اصل، از ماده «صَلْى» (بر وزن درد) به معنى داخل شدن در آتش و سوختن است، و «سَعِیْر» به معنى آتش شعلهور است. از این آیه چنین استفاده مى شود که اعمال ما علاوه بر چهره ظاهرى خود، یک چهره واقعى نیز دارد که در این جهان از نظر ما پنهان است، این چهره هاى درونى، در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسأله تجسم اعمال را تشکیل مى دهند. قرآن در این آیه مى گوید: آنها که مال یتیم را مى خورند، گرچه چهره ظاهرى عملشان بهره گیرى از غذاهاى لذیذ و رنگین است، اما چهره واقعى این غذاها آتش سوزان است، و همین چهره است که در قیامت آشکار مى شود. چهره واقعى عمل، همیشه تناسب خاصى با کیفیت ظاهرى عمل دارد، همان گونه که خوردن مال یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل آتش سوزان است. توجه به این موضوع (چهره هاى واقعى اعمال) براى کسانى که ایمان به این حقایق دارند، بهترین مانع از انجام کارهاى خلاف است. آیا کسى پیدا مى شود که با دست خود پاره هاى آتش را برداشته و در میان دهان بگذارد و ببلعد؟ همچنین ممکن نیست افراد با ایمان مال یتیم را به ناحق بخورند. اگر مى بینیم مردان خدا حتى فکر معصیت به خود راه نمى دادند، یک دلیل آن، همین بوده که آنها بر اثر قدرت علم و ایمان و پرورش هاى اخلاقى، چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فکر انجام کار بد را نمى کردند. یک کودک نادان و بى اطلاع، ممکن است مجذوب جلوه هاى زیباى یک شعله آتش سوزان شود و دست در آن فرو برد، اما یک انسان فهمیده که سوزندگى آتش را بارها آزموده است، حتى چنین خیالى را نمى کند. احادیث و روایات در نکوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار زیاد و تکان دهنده است و حتى کمترین تعدى به اموال یتیمان مشمول این حکم معرفى شده در حدیثى از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده: کسى سؤال کرد این مجازات آتش درباره چه مقدار از غصب مال یتیم است؟ فرمود: «در برابر دو درهم»
ترجمه ۹۲ ـ هرگز به (حقیقت) نیکوکارى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید، (در راه خدا) انفاق کنید; و آنچه انفاق مى کنید خداوند از آن آگاه است.
تفسیر در آیات گذشته بحث هائى درباره ایمان و کفر، نشانه ها و آثار آن و بخشى از سرگذشت انبیاء آمده بود، و در این آیه به یکى از طرق وصول به حقیقت ایمان و مقام برّ و نیکوکارى اشاره مى کند; همان چیزى که بهترین نشانه شخصیت و عواطف انسانى، و تقوا است. مى فرماید: «شما هرگز به حقیقت «برّ» و نیکى نمى رسید مگر این که از آنچه دوست مى دارید در راه خدا انفاق کنید» ( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ ). واژه «برّ» در اصل به معنى «وسعت» است، و لذا صحراهاى وسیع را «بَرّ» (به فتح ب) مى گویند، و به همین جهت به کارهاى نیک که نتیجه آن گسترده است و به ـ دیگران مى رسد «بِرّ» (به کسر ب) گفته مى شود. تفاوت میان «بِرّ» و «خیر» از نظر لغت عرب این است که: «بِرّ» نیکوکارى توأم با توجه و از روى قصد و اختیار است، ولى «خیر» به هر نوع نیکى که به دیگرى بشود اگر چه بدون توجه باشد، اطلاق مى گردد. پدر این که مقصود از کلمه «برّ» چیست؟ مفسران گفتگوى بسیار دارند. بعضى آن را به معنى بهشت. بعضى به معنى پرهیز کارى و تقوا. و بعضى به معنى پاداش نیک گرفته اند، ولى آنچه از آیات قرآن استفاده مى شود این است که: «برّ» معنى وسیعى دارد و به تمام نیکى ها اعم از ایمان و اعمال پاک گفته مى شود، چنان که از آیه 177 سوره «بقره» استفاده مى شود که: «ایمان به خدا، و روز جزا، و پیامبران، و کمک به نیازمندان، و نماز و روزه، و وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشکلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى شوند. بنابراین، رسیدن به مقام نیکوکاران واقعى، شرایط زیادى دارد که یکى از آنها انفاق کردن از اموالى است که مورد علاقه انسان است; زیرا عشق و علاقه واقعى به خدا، و احترام به اصول انسانیت و اخلاق، آن گاه روشن مى شود که انسان بر سر دو راهى قرار گیرد، در یک طرف مال و ثروت یا مقام و منصبى قرار داشته باشد که مورد علاقه شدید او است، و در طرف مقابل خدا و حقیقت و عواطف انسانیت و نیکوکارى. اگر از اولى به خاطر دومى صرف نظر کرد معلوم مى شود در عشق و علاقه خود صادق است. و اگر در این راه حاضر بود تنها از موضوعات جزئى صرف نظر کند، معلوم مى شود عشق و علاقه معنوى او نیز به همان پایه است و این مقیاسى است براى سنجش ایمان و شخصیت. در پایان آیه براى جلب توجه انفاق کنندگان مى فرماید: «آنچه را که انفاق مى کنید (کم یا زیاد از اموال مورد علاقه یا غیر مورد علاقه) خدا از همه آنها آگاه است» ( وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْء فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلیمٌ ). بنابراین، هرگز گم نخواهد شد و نیز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آیات قرآن در دل هاى مسلمانان به قدرى سریع و عمیق بود که بلافاصله بعد از نزول آیات اثر آن ظاهر مى گشت، به عنوان نمونه در مورد آیه فوق در تواریخ و تفاسیر اسلامى چنین مى خوانیم: 1 ـ یکى از یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) به نام «ابو طلحه انصارى» در «مدینه» نخلستان و باغى داشت بسیار مصفا و زیبا، که همه در «مدینه» از آن سخن مى گفتند، در آن چشمه آب صافى بود که هر موقع پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آن باغ مى رفت از آن آب میل مى کرد و وضو مى ساخت. علاوه بر همه اینها آن باغ درآمد خوبى براى «ابو طلحه» داشت، پس از نزول آیه فوق به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده، عرض کرد: مى دانى محبوب ترین اموال من همین باغ است، من مى خواهم آن را در راه خدا انفاق کنم تا ذخیره اى براى رستاخیز من باشد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: بَخٍّ بَخٍّ ذلِکَ مالٌ رابِحٌ لَکَ: «آفرین بر تو، آفرین بر تو، این ثروتى است که براى تو سودمند خواهد بود» . سپس فرمود: «من صلاح مى دانم آن را به خویشاوندان نیازمند خود بدهى». «ابو طلحه» دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) را عمل کرد و آن را در میان بستگان خود تقسیم کرد 2 ـ روزى مهمانى بر «ابوذر» وارد شد، او که زندگى ساده اى داشت از مهمان معذرت خواست که من بر اثر گرفتارى نمى توانم شخصاً از تو پذیرایى کنم، من چند شتر در فلان نقطه دارم، قبول زحمت کن بهترین آنها را بیاور (تا براى تو قربانى کنم). میهمان رفت و شتر لاغرى با خود آورد. «ابوذر» به او گفت: به من خیانت کردى، چرا چنین شترى آوردى؟ او در جواب گفت: من فکر کردم روزى به شترهاى دیگر نیازمند خواهى شد. «ابوذر» گفت: روز نیاز من زمانى است که از این جهان چشم مى بندم (چه بهتر که براى آن روز ذخیره کنم) خداوند مى فرماید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» 3 ـ «زبیده» همسر «هارون الرشید» قرآنى بسیار گران قیمت داشت که آن را با زر و زیور و جواهرات تزیین کرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، یک روز هنگامى که از همان قرآن تلاوت مى کرد به همین آیه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» رسید، با خواندن آیه در فکر فرو رفت و با خود گفت: هیچ چیز مثل این قرآن نزد من محبوب نیست، باید آن را در راه خدا انفاق کنم، کسى را به دنبال جواهرفروشان فرستاد، تزیینات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بیابانهاى حجاز براى تهیه آب مورد نیاز بادیه نشینان مصرف کرد که مى گویند: امروز هم بقایاى آن چاه ها وجود دارد و به نام او نامیده مى شود.
امام باقر (علیهالسلام) : از پیشی گیرندگان در کارهای خیر باشید، و گل بی خار باشید. مستدرک الوسائل ج ۱۲ ص ۲۴۱
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) : أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا و ألطَفُهُم بِأهِلهِ باايمان ترين مردم ، خوش اخلاق ترينِ آنها و بامحبت ترین شان با #خانواده خود است. بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷
آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) : خداوند ،نوازل و بلاها را بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نمی فرستد ،بلکه برای دعا و تضرع ما می فرستد.بنابراین ،برای رفع آنها دعا لازم و تضرع به درگاهش مطلوب است. "فلو لا اذ جاء هم باسنا تضرعوا" پس ای کاش که وقتی بلا و سختی ما به آنان می آمد، تضرع می گردند. در محضر بهجت، ص۳۷۹
شهیدحاج قاسم سلیمانی: وقتی شهید بهشتی به شهادت رسید امام او را تشبیه به یک ملت کرد. شهیدی که ارزش و بقاء وجود او و حضور او به اندازه ی یک ملت ارزش داشت. بهشتی یک ملت بود.
بدبختی و نا امنی امروز کشور مظلوم افغانستان در خوشخدمتی و دست بر سینه تعظیم به امریکا را در مسئولین غربزده و تربیت شدگان غرب افغانستان جستجو کنید بلای خانمان سوز غرب زدگی
ترجمه ۹۳ ـ همه غذاها (ى پاک) بر بنى اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود; (مانند گوشت شتر که براى او ضرر داشت). بگو: «اگر راست مى گوئید تورات را بیاورید و بخوانید»! (این نسبت هائى که به پیامبران پیشین مى دهید، حتى در تورات تحریف شده شما نیست!). ۹۴ـ بنابراین آنها که بعد از این به خدا دروغ مى بندند، ستمگرند! (زیرا از روى علم و عمد چنین مى کنند). ۹۵ ـ بگو: «خدا راست گفته (و اینها در آئین پاک ابراهیم نبوده) است. بنابراین، از آئین ابراهیم پیروى کنید، که به حق گرایش داشت، و از مشرکان نبود»!.
شان نزول از روایات و نقل مفسران استفاده مى شود که یهود، دو ایراد دیگر در گفتگوهاى خود با پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند. نخست این که: چگونه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) گوشت و شیر شتر را حلال مى داند با این که در آئین ابراهیم(علیه السلام) حرام بوده، و به همین دلیل یهود هم به پیروى از ابراهیم(علیه السلام) آنها را بر خود حرام مى دانند. نه تنها ابراهیم(علیه السلام) بلکه نوح(علیه السلام) هم اینها را تحریم کرده بود با این حال، چگونه کسى که آنها را حرام نمى داند دم از آئین ابراهیم مى زند؟! 4 دیگر این که: چگونه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) خود را وفادار به آئین پیامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهیم(علیه السلام) مى داند در حالى که تمام پیامبرانى که از دودمان اسحاق فرزند ابراهیم بودند «بیت المقدس» را محترم مى شمردند، و به سوى آن نماز مى خواندند، ولى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) از آن قبله روى گردانده و کعبه را قبله گاه خود انتخاب کرده است؟! 5 آیات فوق به ایراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى سازد، و آیات آینده (آیات 96 و 97) ایراد دوم را پاسخ مى گوید.
تفسیر همان گونه که در شأن نزول آیات فوق خواندیم، یهود حلال بودن گوشت و شیر شتر از طرف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را منکر شده بودند. قرآن در نخستین آیه مورد بحث، با صراحت تمام، تهمت هاى یهود را در مورد تحریم پاره اى از غذاهاى پاک (مانند شیر و گوشت شتر) رد کرده، مى فرماید: «در آغاز، تمام این غذاها بر بنى اسرائیل حلال بود، مگر آنچه اسرائیل (یعقوب) پیش از نزول تورات بر خود تحریم کرده بود» ( کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنی إِسْرائیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائیلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ ). درباره این که «اسرائیل» (اسرائیل نام دیگر یعقوب است) چه نوع غذائى را بر خود تحریم کرده بود؟ و علت آن تحریم چه بود؟ توضیحى در آیه ذکر نشده است، ولى از روایات اسلامى برمى آید: هنگامى که یعقوب گوشت شتر مى خورد بیمارى عرق النسا 1 بر او شدت مى گرفت. لذا تصمیم گرفت از خوردن آن براى همیشه خوددارى کند، پیروان او هم در این قسمت به او اقتدا کردند، و تدریجاً این امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور کردند این یک تحریم الهى است، و آن را به عنوان یک دستور دینى به خدا نسبت دادند قرآن در آیه بالا علت اشتباه آنها را تشریح مى کند و روشن مى سازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک تهمت است. بنابراین، قبل از نزول تورات هیچ یک از غذاهاى پاکیزه بر بنى اسرائیل حرام نبوده که با جمله «مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلُ التَّوْراةِ» در آیه فوق به آن اشاره شده است، اگر چه بعد از نزول «تورات» و آمدن موسى بن عمران بر اثر ظلم و ستم یهود پاره اى از غذاهاى پاکیزه به عنوان مجازات، بر آنها تحریم شد. در جمله بعد خداوند به پیامبرش دستور مى دهد از یهود دعوت کند همان «تورات» موجود نزد خود را بیاورند و آن را بخوانند تا معلوم شود ادعاى آنها در مورد تحریم غذاها نادرست است. قرآن مى فرماید: «بگو: اگر راست مى گوئید تورات را بیاورید و بخوانید» تا روشن شود این نسبت هائى که به پیامبران پیشین مى دهید حتى در تورات تحریف شده شما نیست ( قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ ). ولى آنها حاضر به انجام این کار نشدند چون مى دانستند در تورات چنین چیزى وجود ندارد.
در آیه بعد مى گوید: اکنون که آنها حاضر به آوردن «تورات» نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلّم شد، باید بدانند: «آنها که بعد از این به خدا دروغ مى بندند ستمگرند و از روى علم و عمد چنین مى کنند» ( فَمَنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْکَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ ). در حقیقت هم بر خود ستم مى کنند که خویش را گرفتار مجازات و کیفر الهى مى سازند، و هم به دیگران که آنها را با دروغ و نیرنگ از راه راست منحرف مى سازند. در «تورات» کنونى در سفر «لاویان» فصل یازدهم ضمن بیان گوشت هاى حرام و حلال چنین مى خوانیم: «از نوشخوار کنندگان و سم چاکان اینها را نخورید، شتر را با وجودى که نوشخوار مى کند اما تمام سم چاک نیست آن براى شما ناپاک است». از جمله هاى فوق استفاده مى شود یهود گوشت شتر و سایر سم چاکان را حرام مى دانست ند، ولى هیچگونه دلالتى بر تحریم آنها در آئین ابراهیم و نوح(علیهما السلام) ندارد ممکن است این قسمت از آنها باشد که به عنوان مجازات بر یهود تحریم شده بود. در آخرین آیه مورد بحث روى سخن را به پیامبر کرده، مى فرماید: «بگو: خدا راست گفته (و اینها در آئین پاک ابراهیم، نبوده) بنابراین از آئین ابراهیم پیروى کنید که به حق گرایش داشت و از مشرکان نبود» ( قُلْ صَدَقَ اللّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ ). اکنون که مى بینید من در دعوت خود صادق و راستگویم، پس از آئین من که همان آئین پاک و بى آلایش ابراهیم(علیه السلام) است پیروى نمائید; زیرا او «حنیف» بود یعنى از ادیان باطل متمایل بحق شده بود و در دستورات او حتى در مورد غذاهاى پاک یک حکم انحرافى و تحریم بى دلیل وجود نداشت. او هرگز از مشرکان نبود و این که مشرکان عرب خود را بر آئین او مى دانند کاملاً بى معنى است، «بت پرست» کجا؟ و «بت شکن» کجا؟ قابل توجه این که در قرآن کراراً روى این جمله تکیه شده است که ابراهیم از مشرکان نبود زیرا همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم بت پرستان جاهلیت مدعى بودند بر آئین ابراهیم هستند و آن قدر در این ادعا پیش رفته بودند که دیگران، آنها را «حنفا» (پیروان ابراهیم) معرفى مى کردند، لذا قرآن مکرر این موضوع را نفى مى کند.
نماز آنگاه که با خشوع و حضور گزارده شود جامعه را به صلاح و سداد در زبان و عمل میکشاند و اعتلاء میبخشد. بخش مهمی از ...
امام خامنه ای:
نماز آنگاه که با خشوع و حضور گزارده شود جامعه را به صلاح و سداد در زبان و عمل میکشاند و اعتلاء میبخشد. بخش مهمی از ...
نماز آنگاه که با خشوع و حضور گزارده شود جامعه را به صلاح و سداد در زبان و عمل میکشاند و اعتلاء میبخشد. بخش مهمی از گرفتاریها و آلودگیهای ما براثر نپرداختن به این حقیقت هشدار دهنده است. از این رو ترویج نماز با همه شیوه های اثرگذار، در شمار وظایف بزرگی است که همه باید بدان اهتمام ورزیم. 1397/09/14
ای مردم امروز فرهنگ ما مورد تهاجم قرارگرفته است و اگر در این جنگ خدای ناکرده شکست راقبول کنیم باید بگوییم که کار ما را تمام شده باید بدانید.
شهید مدافع حرم شهید سید احسان میر سیار
تاریخ شهادت : 1394/11/21| محل شهادت : حلب - سوریه
بخشی از وصیت نامه شهید در سن 15 سالگی
ای مردم ندای فرزند حق و طنین ولایت این است: «شبیخون فرهنگی» و تمام گفتنیها را که باید بگوید درخود خلاصه کرده است. او حجت را بر شما تمام کرده است و راه رانشان داده؛ حال هر فردی به نحوی که میتواند باید در این جبهه قدم بردارد که در غیر این صورت فردای قیامت از او بازخواستی عظیم خواهد شد.
جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند. بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان] چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟ مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار تفرقه نکند.